کد خبر: ۲۹۲۹۹
تاریخ انتشار: ۰۴ اسفند ۱۳۹۷ - ۱۲:۲۱
محسن احمدوندی می‌گوید: مطالب جعلی کتاب‎های درسی اغلب از صفحات مجازی برداشته و در کتاب‎های درسی گنجانده می‌شوند.
به گزارش آوای نشاط، تعدادی از کارشناسان بر این باورند که آموزش زبان فارسی در بین دانش‌آموزان با اشکالاتی همراه است که در نهایت منجر به این شده که عمده دانش‌آموزان ایرانی پس از فراغت تحصیل از مقطع متوسطه به همه مهارت‌های زبانی آشنا نباشند و در برخی از مهارت‌های تولیدی و ادراکی مانند «نوشتن» و «خواندن» نتوانسته‌اند به حد انتظار برسند.

برای مشکل حاضر دلایل مختلفی از سوی کارشناسان نقل شده است؛ از معلمانی که حاضر نیستند روش‌های سنتی خود را تغییر دهند تا خانواده‌هایی که به مطالعه و تقویت مهارت‌های زبانی فرزندانشان بی‌توجه‌اند. بخشی از مشکلات ایراد شده در این زمینه، به کتاب‌های درسی دانش‌آموزان ارتباط دارد که گفته می‌شود با هدف‌های از پیش‌تعیین شده در سیستم آموزشی کشور گاه در تناقض است و گاه آن را براورده نمی‌کند. طی سال‌های اخیر مطالب مختلفی درباره نواقص منابع درسی دانش‌آموزان منتشر شد که بخشی از آن، به ورود مطالب جعلی به این کتاب‌ها اختصاص داشت؛ از انتساب اشتباه اشعار مختلف به شاعران گرفته تا ذکر مطالب تاریخی جعلی و …؛ جعلیاتی که گاه پیش از این در فضای مجازی منتشر شده و در کمال تعجب، وارد کتاب‌های درسی شده‌اند؛ به همین جهت برخی از کارشناسان معتقدند که حضور گسترده این مطالب به یکی از آسیب‌های جدی سیستم آموزشی بدل شده است.

محسن احمدوندی، دکتری زبان و ادبیات فارسی است که ۱۵ تجربه تدریس در مدارس را دارد. او که طی سال‌های گذشته در مقالات مختلف به بخشی از مطالب جعلی در کتاب‌های درسی ادبیات پرداخته معتقد است، جهل عمومی و وادادگی فرهیختگان سبب شده تا این مطالب به منابع درسی وارد شود. به گفته او؛ مطالب جعلی کتاب‎های درسی اغلب از صفحات مجازی برداشته و در کتاب‎های درسی گنجانده می‌شوند، اگر شما این مطالب را در اینترنت جست‌وجو کنید، می‌بینید که در چند وبلاگ و سایت به همان شکل که در کتاب درسی وجود دارد، تکرار شده‌اند. به نظر می‌رسد که گاهی مؤلفان به خود زحمت نداده‌اند که کتابی را تورق کنند و صحت آن مطلب را با یک منبع موثق بسنجند و هرچه را در فضای مجازی دیده‎اند، در کتاب نقل کرده‌اند. مشروح گفت‌وگو با این پژوهشگر زبان و ادبیات فارسی را می‌توانید در ادامه مشاهده کنید:

آقای احمدوندی متأسفانه در سال‌های اخیر انتشار سخنان جعلی و غیرمستند و انتساب آنها به بزرگان فرهنگ و ادب، به امری تکراری در فضای مجازی بدل شده است. اما دو مقاله‌ای که در سال گذشته و امسال از شما منتشر شد، از گونه جدیدی از جعلیات پرده برداشت و آن ورود این مطالب غیرمستند به کتاب‌های درسی ادبیات فارسی بود. انتشار این مقالات در رسانه‌ها بازتاب گسترده‌ای داشت. چطور شد که تصمیم گرفتید به این موضوع بپردازید و آیا انتشار این مقالات واکنشِ هیئت تألیف کتاب‌های درسی را نیز به همراه داشت؟ آیا از شما دعوت شد تا به این موضوع بیشتر پرداخته و ابعاد مختلف آن واکاوی شود؟

من دوسالی هست که به موضوع جعلیات در کتاب‌های درسی ادبیات می‌پردازم. یادداشت سال گذشته من که با عنوان «کدام مولوی؟ کدام سنایی؟» منتشر شد، بازتاب چندانی نداشت و تنها در چند رسانه بازنشر شد، اما یادداشت اخیرم با عنوان «کدام فردوسی؟ کدام شاهنامه؟» که به انتساب اشتباه چند بیت معروف به فردوسی در کتاب فارسی پایه نهم می‌پرداخت، انعکاس وسیعی در رسانه‌ها داشت. آنچه تا کنون یاریگر من بوده است، لطف خبرنگارانی بوده که دغدغه فرهنگی داشته‌اند و نسبت به این مسئله حسّاسیت نشان داده‌اند؛ اما اینکه در جایی مانند هیئت تألیف یا با مؤلفان کتاب‌های درسی صحبتی در این زمینه داشته باشم؛ نه، اتفاق نیفتاده است.‌

امیدوارم که این دست از یادداشت‌ها تأثیری در روند چاپ کتاب‌های درسی در سال‌های آینده داشته باشد. این موضوع برای من اهمیت بیشتری دارد. من تنها برحسب وظیفه معلمی‎ام می‌نویسم تا برخی اشتباهات اصلاح شود، دلیل گفت‌وگوهایم با رسانه‌ها نیز همین است. برای دعوت کردن به جایی دست به قلم نمی‌برم.

آیا بعد از انتشار این یادداشت‌ها، مطالب غیرمستند و جعلی در کتاب‌های درسی ویرایش یا حذف شد؟

آن‌گونه که انتظار می‌رفت، نه متأسفانه. گویا چند تغییر جزئی در کتاب‌های دوره دوم متوسطه ایجاد شد، اما در کتاب‌های دوره اول متوسطه تا کنون تغییری رخ نداده است که امیدوارم در سال آینده این اتفاق بیفتد.

با توجه به این روند آیا امیدی هست که با این کارهای یک نفره و این تک‌صداها، نواقص کتاب‌های درسی را برطرف کرد؟

می‌گویند آدمی به امید زنده است. همه ما به این امید کار می‌کنیم که صدایمان شنیده شود. من در تمام کارهایی که برعهده دارم، اعم از تحصیل، تدریس، امور اداری و … وظیفه خود می‌دانم که کارم را درست انجام دهم، نتیجه را باید به آینده واگذار کرد. در زمینه جعلیات در کتاب‌های درسی نیز به قول سعدی، «من آنچه شرط بلاغ است» را با نویسندگان کتاب‌های درسی در میان می‌گذارم و آرزومندم که از سخنانم گرد ملالی بر خاطرشان ننشیند. در مجموع نسبت به آینده و نتیجه انتشار این مطالب خوشبین هستم، به نظرم عصر تک‌صدایی تمام شده است. تک‌صدایی متعلق به زمانی بود که من در شهرستانی دورافتاده کار می‌کردم و صدایم را کسی نمی‌شنید، اما امروز به لطف رسانه‌ها و فضای مجازی، ما ناگزیر به سمت جامعه‌ای چندصدا حرکت می‌کنیم. شما به خوبی همراهی و همصدایی رسانه‌ها با من را بعد از انتشار یادداشت «کدام فردوسی؟ کدام شاهنامه؟» شاهد بودید. رسانه‌های زیادی با من هم‌صدا شدند و صدای مرا را به گوش هزاران نفر رساندند؛ به همین دلیل باور دارم که تک‌صدایی به معنای آنچه در گذشته وجود داشت، دیگر نیست و اگر رسانه‌ها با این تک‌صداها همراه شوند، می‌توانند به شنیده شدنشان کمک کنند، همین کاری که شما می‎کنید.

طبق بررسی‌های فرهنگستان زبان و ادب فارسی، تعداد قابل توجهی از دانش‌آموزان ایرانی بعد از فارغ‌التحصیلی از دبیرستان، به همه مهارت‌های زبانی تسلط ندارند. شما تجربه تدریس در آموزش و پرورش را دارید و در زمینه محتوای کتاب‌های درسی هم تحقیق کرده‌اید، فکر می‌کنید که این عدم تسلط دانش‌آموزان تا چه اندازه به کتاب‌های درسی ارتباط دارد؟

این مشکل تنها به کتاب‌های درسی و محتوای آنها مربوط نمی‌شود و بیشتر متأثر از نحوه آموزش ماست. ما در مدارس‌مان هر چهار مهارت زبانی یعنی شنیدن، گفتن، خواندن و نوشتن را آموزش نمی‌دهیم. کمی روی خواندن و نوشتن کار می‌کنیم، آن هم ناقص و ناتمام. اما در زمینه شنیدن و گفتن خیلی ضعیف عمل کرده‌ایم. منظورم از شنیدن و گفتن، فقط جنبه فیزویولوژی این مهارت‎ها نیست. ما مهارت شنیدن سخن دیگران و درک آنها را نداریم. گاهی اوقات ما اصلاً نمی‌شنویم، دلیلش هم به آموزش غلط ما برمی‌گردد که بخشی از آن به خانواده و بخش دیگرش به مدرسه برمی‌گردد. وقتی پدر یک خانواده یا معلم یک مدرسه فقط حرف حرف خودش بوده و هیچ‌گاه به دیگران فرصت اظهارنظر نداده است، شما نباید انتظار داشته باشید که فرزندان این پدر یا دانش‎آموزان این معلم مهارت شنیدن را یاد بگیرند. در مهارت گفتن هم اوضاع از همین قرار است. چه تعداد از ما توان گفت‎وگوی سالم و سرشار با دیگران را داریم، اغلب گفت‌وگوهای ما یا یک‌سویه است و یا اگر دوسویه است به جنگ و جدل می‎انجامد، از مفاهمه عاجزیم. در سیاست، در اجتماع، در فرهنگ و خیلی عرصه‌های دیگر از مفاهمه عاجزیم، چون گفت‎وگو کردن را نیاموخته‌ایم. چون در خانواده و در مدرسه به ما نیاموخته‌اند که چگونه با دیگران حرف بزنیم و رابطه برقرارکنیم. من دلیل ناتوانی دانش‌آموزان در مهارت‌های زبانی را بیشتر از هر چیز به نحوه آموزش مرتبط می‌دانم تا محتوای کتاب‌های درسی.

بارها مطرح شده که کتاب‌های درسی هر پنج سال یک بار بازبینی و هر ده سال یک‌بار بازتألیف می‌شوند. با توجه به سابقه تدریس و تحقیق شما، فکر می‌کنید که تغییرات اعمال‌شده در این سال‌ها چقدر متناسب با مخاطب امروز صورت گرفته و چقدر روش‌های آموزشی مبتنی بر روش‌های نوین تدریس بوده است؟

من ۱۵ سال سابقه تدریس در دوره اول متوسطه را دارم و با توجه به این سابقه کار باید بگویم که کتاب‌های درسی فارسی دوره اول متوسطه پس از تغییرات ساختاری و محتوایی که در پنج شش سال اخیر صورت گرفته، وضعیت بهتری نسبت به گذشته دارند. اما تا رسیدن به نقطه مطلوب بسیار فاصله داریم؛ به این معنی که اگر راه صد قدم باشد، ما ده قدم پیش رفته‌ایم.

به نظر می‌رسد که تغییرات اعمال‌شده باید نیازهای نوجوانان امروز را بیشتر مد نظر قرار دهند؛ به‌ویژه در عصری که نوجوانان ما هر لحظه به دلیل مواجهه با فضای مجازی در حال تغییر هستند. به نظرم بازبینی پنج ساله طولانی است و باید تغییرات در بازه زمانی کمتری اعمال شود. حتی باید به این سمت پیش برویم که دیگر یک منبع واحد برای تدریس به معلمان تحمیل نشود، بلکه معلم سرفصل داشته باشد و خود براساس سرفصل، محتوا را تعیین کند، مانند روشی که در دانشگاه‌ها و نظام آموزش عالی ما اجرا می‌شود و استاد براساس وضعیت دانشجو، محیط و … کتاب‌ها و منابع و جزواتی را برای دانشجویانش معرفی و تهیه می‌کند.

فکر می‌کنید نظام آموزشی ما در حال حاضر این قابلیت را دارد؟

بخشی از این مسئله به آموزش معلمان ما برمی‌گردد. واقعیت این است که بخشی از معلمان ما هنوز این توانمندی را ندارند، اما نمی‌توانیم بگوییم که چون بخشی از معلمان این توانمندی را ندارند، در نتیجه باید کل این برنامه را رها کرد. بالاخره باید از جایی شروع کرد. می‌توان در استخدام نیروهای جدید این آموزش‌ها را مد نظر قرار داد و به این سمت حرکت کرد. امیدوارم آموزش و پرورش با نسل جدیدی که استخدام می‌کند و آموزش‌هایی که به آنها می‌دهد، این شرایط را برای آینده مهیا کند. این کار به یک برنامه‌ریزی مدون و زمان‌بر احتیاج دارد، کار یک شب و دو شب نیست.

طی سال‌های اخیر مطالب غیرمستند و جعلی هم در فضای مجازی و هم در کتاب‌های درسی به کرات دیده شده است، به طوری که وجود این مطالب غیرمستند امروزه به یکی از آسیب‌های جدی سیستم آموزشی ما بدل گشته است، اما متأسفانه واکنش‌ها نسبت به این مطالب به‌اندازه و متناسب نبوده است. چرا افکار عمومی و حتی اهالی فرهنگ نسبت به این مطالب جعلی حساسیت چندانی نشان نمی‌دهند؟

این پدیده دلایل مختلفی دارد. نخست آنکه ما دچار رخوت فرهنگی شده‌ایم. ما بی‌حس و سِر شده‌ایم، به خصوص در دو سه سال اخیر که فضای اقتصادی ما با تنگناهایی روبه‌رو شده است. بخش وسیعی از اهالی فرهنگ به مرحله وادادگی رسیده و مسائل فرهنگی و معضلات آن را رها کرده‌اند. معلمان ما نیز در این فضا نفس می‌کشند. دیگر برای منِ معلم مهم نیست که مطالب غیرمستند وارد کتاب‌های درسی شده است یا نه. من حتی گاهی به گوش خودم می‌شنوم که می‌گویند چرا می‌نویسی؟ قرار است چه اتفاقی بیفتد؟ کار بیهوده‌ای است و …. وقتی با این افراد صحبت می‌کنید، متوجه می‌شوید که به دلیل ناکامی‌های متعدد اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی‌ دچار وادادگی شده‌اند. این‌ها با وجود اینکه دغدغه فرهنگی دارند، شکست را پذیرفته‌اند. البته این یک امر طبیعی است، وقتی شما بارها و بارها تلاش‌هایتان عقیم می‌ماند، به صورت طبیعی تسلیم می‌شوید. باید با این وادادگی و شرایطی که این وادادگی را به وجود آورده است، مبارزه کرد. رها کردن امور فقط و فقط به انحطاط فکری و فرهنگی بیشتر ما می‌انجامد.

دلیل دوم جهل است. اکثر ما سواد ادبی نداریم. تعداد قابل توجهی از مردم همین که نقل قولی از کوروش، شریعتی، هدایت و … به دستشان می‌رسد و برایشان جالب است، بی‌توجه به صحت و سقمش، آن را در فضای مجازی منتشر می‌کنند. ناگفته نماند که بسیاری از این جعلیات با اهداف خاصی منتشر می‌شوند و به قصد تخریب یا مسخ شخصیت خاصی هستند. جامعه‌ای که سواد ندارد و آثار بزرگانش را نخوانده است، قاعدتاً هرچه را می‌خواند و می‌شنود، چشم و گوش بسته می‌پذیرد و منتشر می‌کند.

مجموع وادادگی فرهیختگان و جهل عمومی سبب می‌شود که صداهای منتقدانه‌ای که می‌خواهند درستی یا نادرستی مطلبی را بازتاب دهند، شنیده نشود. شاید ۵۰ یا ۱۰۰ نفر مطلبی را که تلاش دارد جعل و انتساب اشتباهی را نشان دهد ببینند و منتشر کنند. این دست مطالب برای عموم مردم جذابیت ندارد، آنها به عواقب خطرناک جعل و تحریف فرهنگی واقف نیستند. اینجاست که وظیفه رسانه‌ها اهمیت بیشتری می‌یابد، زیرا امروزه رسانه‌ها هستند که افکار عمومی را سمت و سو می‌بخشند و اصحاب رسانه باید از این پتانسیل نهایت استفاده را ببرند.

با دلایلی که برشمردید، فکر می‌کنید جعلیات بر چه اساسی وارد کتاب‌های درسی شده‌اند؟

مطالب جعلی کتاب‎های درسی اغلب از صفحات مجازی برداشته و در کتاب‎های درسی گنجانده می‌شوند، اگر شما این مطالب را در اینترنت جست‌وجو کنید، می‌بینید که در چند وبلاگ و سایت به همان شکل که در کتاب درسی وجود دارد، تکرار شده‌اند. به نظر می‌رسد که گاهی مؤلفان به خود زحمت نداده‌اند که کتابی را تورق کنند و صحت آن مطلب را با یک منبع موثق بسنجند و هرچه را در فضای مجازی دیده‎اند، در کتاب نقل کرده‌اند. مؤلفان به خودشان زحمت نداده‎اند که مثنوی مولانا با تصحیح محمدعلی موحد را یا شاهنامه فردوسی با تصحیح جلال خالقی مطلق را که هر کدام بیش از نیم قرن عمر برای آنها صرف شده است ببینند و صحت مطالبشان را با آنها بسنجند. در هیئت تألیف متأسفانه گروهی نشسته‌اند و مانند خیلی جاهای دیگر، فضا و قلمرو بسته‌ای برای خودشان در نظر گرفته‌اند. ما نمی‌دانیم آیا این افراد صلاحیت علمی لازم برای نوشتن مهم‌ترین کتاب‌های این کشور یعنی کتاب‌های آموزشی را دارند یا نه؟ این در حالی است که در این کشور بزرگانی زیادی هستندکه تجربه یک عمر تحقیق و تدریس را دارند و می‌توان در تألیف کتاب‌های درسی لااقل از آنها مشورت گرفت.

انتهای پیام/

 

منبع: تسنیم
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
* نظر: