کد خبر: ۵۷۲۴۳
تاریخ انتشار: ۳۰ شهريور ۱۳۹۹ - ۱۱:۴۲
پرونده «جنگ آغاز شد؛ زندگی آغاز شد» تلاش خواهد کرد این «آغاز بنیادین جنگ تحمیلی» را نزد مردم و در گفتار آنها جستجو کند.
 

آوای نشاط،  رویداد غافلگیرکننده حمله نظامی یک کشور به کشور دیگر، معمولاً با تیتر «جنگ آغاز شد!» اطلاع‌رسانی نمی‌شود، مگر اینکه چنین رویدادی، غافلگیرکننده نباشد و از پیش اطلاعاتی درباره چیزی که حالا آغاز شده، نزد همگان و افکار عمومی وجود داشته باشد؛ به عبارتی، یک جنگ وقتی آغاز می‌شود که حمله تجاوزکارانه، از سوی کشوری که مورد تجاوز قرار گرفته، پاسخ داده شود و دو سوی درگیری خود را در میان یک جدال تمام‌عیار ببینید. در آن ساعات نخستین تنها چیزی که مردم می‌بینند و افکار عمومی فهم می‌کنند یک تجاوز است، حتی معلوم نیست تجاوزکار کیست! ساعاتی که همه چیز نامعلوم و نامتعین است، همه چیز اصطلاحاً روی هواست، درست مانند اجزای بناها و مراکزی که با بمباران هواپیماهای سویه تجاوزگر این درگیری فعلاً یک‌سویه روی هوا رفته‌اند.این مرگ است که در می‌زند؟ آیا زندگی دوام خواهد داشت؟ این سوالات از یک هستی‌شناسی پساتجاوز و پیشاجنگ خبر دارند؛ ساعاتی از یک تعلیق بزرگ که همه چیز و از همه مهمتر مرگر و زندگی را به چیستان بدل می‌کند.

در چنین وضعیتی، «خبر» هم وجه هستی‌شناختی می‌یابد؛ خبری که بتواند به تعلیق و انتظار جنون‌آسایی که هستی را به تغلیق درآورده است پایان دهد؛ اما می‌توان حدس زد که خبرسازی درباره حمله‌ای وسیع و غافلگیرکننده از سوی یک متجاوز چقدر دشوار بوده است؛ در واقع خود خبر هم دچار تعلیق شده است! در این وضعیت، هیچ مشخص نیست که نهادهای رسمی، دولتی، نظامی و امنیتی و… چه خواهند گفت و چه اقداماتی خواهند کرد! تعلیق‌ها سلسله‌وار به هم محول می‌شوند؛ چه شده است؟ چه خواهد شد؟ مدام به تعویقی هستی‌شناختی می‌افتند، به‌گونه‌ای که گویی زمان نمی‌گذرد تا ساعت پخش اخبار فرا برسد! در ساعات میانی روز ۳۱ شهریور ۱۳۵۹، برای مردم ایران همه چیز در یک تعلیق دلهره‌آور گیر کرده بود، اصلاً مهم نیست برای چه میزان ساعت، دقیقه و ثانیه‌ای! مسئله مهمتر رخدادواری لحظه‌ای بود که نمی‌گذشت! گویی همه چیز از جمله خودِ زمان در وضعیتی رخدادگونه، به تعلیق درآمده است. آنچه دلهره را در این وضعیت می‌افزاید نامنتظر بودن همه چیز و در عین حال قابل انتظار بودن آن‌ها است. ممکن است هیچ معلوم نیست همین حالا از آسمان بمب ببارد یا نبارد! درک این وضعیت هستی‌شناختی که به اشکال متنوعی از وضعیت روانی دامن زده است شدیداً دشوار است؛ روایات رسمی از روزهای آغازین جنگ چیزی در این باره به ما نمی‌گویند و هیچ درک شفافی از آن به دست نمی‌دهند. همه روایت‌ها پر است از دلایل تجاوز، آمار ادوات سویه متجاوز و یکسری حرف‌های امنیتی نظامی که وضعیت آدمی و همه پیچیده‌گی‌هایش را به شکلی تقلیل‌یافته، ساده می‌کنند.

حالا درست چهل سال از آن روز و لحظه بنیادین می‌گذرد و پرسش از «جنگ چگونه آغاز شد؟» علی‌رغم میلیون‌ها پرسش ساده و قابل فهم، همچنان پاسخ نیافته است! چرا که جنگ از عکس العملی آغاز شده است که سوژه‌های مورد تجاوز به امر تجاوز نشان داده‌اند و این همان چیزی است که در هیچکدام از تحلیل‌ها و پاسخگویی‌های کلیشه‌ای به «جنگ چگونه آغاز شد؟» جایی نداشته است. اگر تجاوز غافلگیرکننده متجاوز، یک وضعیت عمیقاً هستی‌شناختی را برمی‌سازد که همه‌چیز را با یک گسست واقعی و تعلیق بنیادین مواجه می‌کند، چرا عکس‌العمل آری‌گویانه سوژه‌های این هستی به زندگیِ پس از تجاوز، تکلیف «جنگ چگونه آغاز شد؟» را روشن نکند؟

بله، اقدام نهایی و سرراست رهبری انقلاب و نهادهای امنیتی نظامی و دولت و… همه چیز را در خصوص پاسخگویی به دشمن متجاوز مشخص کرد، ولی آنچه جنگ را به یک کنش انسانی در مواجهه با هستی و نیستی و آری‌گویی به زندگی از قِبَل جنگی ویرانگر بدل می‌کرد، توسط هیچ نهاد و مقام مسئولی رخ نداد. آغاز جنگ، به عنوان یک عکس‌العمل اجتماعی در جریان زندگی جمعی، یا به تعبیری به عنوان یک دفاع سراسری از زندگی، در همان گسست تعلیق‌وار نهفته بود که فقط مردم عادی، در عادی‌ترین مناطق، دورافتاده‌ترین دهات‌ها و روستاها تجربه‌اش کردند؛ همان‌ها که بعدها – یعنی دوران پساتعلیق - مهمترین پشتیبانان خط مقدمی شدند که روایات رسمی از جنگ فقط همان (خط مقدم) را به تنها شکل بازنمایی از جنگ تبدیل کرد! در حالی که جنگ در جایی دیگر و به شیوه‌ای دیگر آغاز شده بود: در عکس‌العمل آرمان‌خواهانه جمعی آدمیانی که چهل سال پیش از گسست تعلیق‌وار یک تجاوز سربرآورد و یکی از درخشان‌ترین دوران‌های هشت‌ساله را به مثابه یک رخداد تاریخی ساخت.

با این رویکرد تیتر «جنگ آغاز شد؟» دیگر واجد معنای نظامی و امنیتی و سیاسی و… نیست، در بطن چنین رویکردی «جنگ آغاز شد» معادلی برای «زندگی آغاز شد» است؛ نه به معنای مبتذل جانبداری و تقدس جنگ و کشتار و...، بلکه به معنای یک وضعیت هستی‌شناختی که حالا پس از گذشت چهل سال از آن واقعه، اینگونه برایمان معنادار می‌شود. حیات آغاز شده بود، زیرا در وضعیت ضروری و تحمیل شده از بیرون، سوژه‌های اجتماعی در دورن تنها شکل زیستن جمعی، آن ضرورت و تحمیل فاجعه‌بار را با شکلی از حضور جمعی آری‌گویانه، ایثارگرانه و در دورترین فاصله از هر نوع «اتمیزاسیون اجتماعی» (چیزی که امروز جامعه ایرانی را زمینگیر کرده است) اصل زندگی را در مجاورت فاجعه‌ای تحمیل‌شده، را از یاد نبرد و حتی آن را به گونه‌ای ارتقا داد که در نسبت با آن هر گونه زندگی دورمانده از فاجعه بیرونی، نزد آن فقط «شکل جنس» است، نه «اصل جنس»!

انتهای پیام/

منبع: مهر
برچسب ها: خبر، ، نشاط ، گزارش
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
* نظر: